مثل روز اول مدرسه، پر از شور و شوق و هراس. مثل اولین روزهای پانزده سالگی پر از میل جذابیت. مثل اولین بار قدم گذاشتن در آب، پر نشانه های تازگی. مثل اولین روزهای مادری و لمس تکان هایش؛ پر از ترسی از جنس هیچ چیز؛ عشقی از جنس هیچ چیز و تمامیتی به وسعت دنیا. مثل بار اول حضور در چت روم و هیجان بالا و پایین رونده در دل. مثل بار اول لمس دست هایش دست هایت را. مثل اولین بار شنیدن صدایش. مثل یک شب دلتنگی و یاد آمدن بویش. مثل اولین بارِ نوشتنِ بی کمک، خواندنِ بی کمک. آمدی و نوک انگشت هایم را شکوفه ی بهارنارنج کردی، رشته های اقاقیا بافتی به شبِ موهام و بهار و بهار و بهار پاشیدی به چشم هام؛ قلبم؛ وجودم. آمدی و باران شدی و عطر بهارنارنج هفت شهر آن سو تر از دنیای مرا برداشت . آمدی و شدی خورشید پنجره ای که به کورسو هم امید نداشت . آمدی و شدی بهار . شدی آسمان . شدی دریا . 

لحظه های قبل از تو چگونه بود؟ اگر نام این که هستی زندگی ست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

continental اطلاعات جامع و تخصصی در حوزه طراحی سایت و سئو سایت تفرحی رادوین طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل Elizabeth bag fabric - baiketextile.com مقالات قاليشويي ووشو و MMA شهرستان ملاير خرید پنجره دوجداره مشاوره تحصیلی